دوش در خواب می از جام طهورم دادند
مست می گشتم و از عرش عبورم دادند
من آلوده کجا و حرم محرم راز
که در آن شب سند فیض حضورم دادند
خود ندانم که چه کردم که به پاداش عمل
به ملاقات خدا سر خط نورم دادند
مژده دادند گناهان تو را بخشیدم
زین بشارت خبر از روز ظهورم دادند
چه شبی بود چه توفیق مبارک بادی
که در آن فیض هم آغوشی حورم دادند
آنچه دادند به من از نعم حب علی است
که به فرمان خداوند غفورم دادند
من ژولیده چه گویم که چه دادند به من
هر چه دادند به تأیید شعورم دادند
دیوان ژولیده صفحه193
غم ما را کسی باور ندارد خبر از حال ما دلبر ندارد
دلم را برده دلبر درد هجران چرا دست از سر ما بر ندارد
در میخانه را بستند و گفتند که ساقی باده در ساغل ندارد
خوش آنروزی که آید صاحب ما که دنیا روز از آن خوشتر ندارد
به غیر از دیدن رخسار مهدی دل ما خواهش دیگر ندارد
حضور سبز باور های انسان به عالم باوری دربر ندارد
به باغ آرزو ژولیده جز او به عمر خویش برگ و بر ندارد
دیوان ژولیده صفحه181