سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود : ] این کار نه با شما آغاز گردید ، و نه بر شما به پایان خواهد رسید . این رفیق شما به سفر مى‏رفت کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید ، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى‏آرید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :1
کل بازدید :24536
تعداد کل یاداشته ها : 13
103/9/3
4:37 ع

بسم الله الرحمن الرحیم یا خیر حبیب و محبوب صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام به برادران و خواهران همیشه بهارم

چند وقت بود دنبال فرصتی بودم تا در مورد ترک استمنا یک نکته ای را بنویسم و آن اینکه تنها عامل ترک این عمل خواست خود شخص است و عواملی که ذکر می کنند تنها برای این است که تصمیم و خواست فرد دچار ضعف و سستی نشود و می خواستم در این زمینه قلم فرسایی کنم(البته در این فضا، فضا فرسایی) که در یک وبلاگ نامه ی یک جوانی را دیدم که 7سال دچار بوده و حال موفق به ترک شده است و با خود گفتم این نامه بهتر است از مطلبی که من میخواهم بنویسم.

حال این نامه:

 

من چه جوری ترک کردم؟؟

سلام به دوستان

قسمتی از زندگی من

من 7سال بود که به عمل استمنا گرفتار بودم و و حتی در این یکی دو سال اخیرشاید روزی دو تا سه بار به این عمل کثیف دست می زدم و بعد به کمک خدا توانستم اون رو به راحتی ترک کنم.

دوستان در این دنیا غیر ممکن وجود نداره ببینید دوستان من با همت من و شما و بقه جوانان و نوجوانان که می شه که این کار زشت رو از روی فکر همه ی انسان برای همیشه پاک کرد.

اگه ما بشینیم به این فکر کنیم که ای کاش این کار از بین بره نه که از بین نمیره بلکه بیشتر هم میشه.پس اگر ما به کمک هم از این کار زشت دست کشیده و به زشتی اون پی ببریم و به درگاه خدا توبه کنیم پس نسل آینده ی ما اصلا" به سراغ این کار نمی روند.

 

من هم موقعی که به این عمل زشت دست می زدم به این فکر می کردم یعنی امکان داره که یه روزی من این کارو ترک کنم و حتی بعضی وقتها به این موضوع فکر می کردم که اصلا" امکان نداره و این کار غیر ممکنه و بعضی از دوستان بلکه باید بگم دشمنان من به من می گفتند که این کار غیر ممکنه یا بدبخت از این کار لذت ببرو.... و شاید بگم که سالها در همین تفکر غلط بودم تا روزی به این کلمه ی زیبا بر خورد کردم که ((بالاترین لذت زندگی در انجام کاریست که مردم می گویند شما قادر به انجامش نیستید)).

و به این فکر کردم که من که این همه سال است از استمنا لذت لحظه ای و ثانیه ای می برم یک کاری انجام دهم که از آن لذت جاودان هم در این دنیا و هم در آخرت ببرم و اون کار رو من در ترک استمنا می دیدم.

و بعد تصمیم به ترک استمنا گرفتم البته قبلا" هم تصمیم به این کار گرفته بودم ولی بعد از گذشت حداکثر 1یا 2هفته دوباره دست به این کار می زدم چون قصدم از ترک رضای خدا نبود فقط سلامت تنم بود . ولی این بار برای رضای خدا بود و رضای خدا در سلامت ما و انجام ندادن کاری که برای ما ضرر داره است.

و برای این کار ابتدا عوامل که باعث می شد من به این کار دست بزنم از بین بردم.

و اولین کاری که کردم چشم چرانی رو ترک کردم واقا"بزرگترین عامل استمنا چشم چرانیه چون تمام چیز هایی که ما در طول روز می بینیم در ذهن ما ثبت می شود و با مرور آنها به طور ناخدا گاه به فکر استمنا می افتادم و.... دیگه وقتی دختری رو می دیدم رو مو زمین می انداختم و یا صورتم رو بر می گردوندم و به این فکر میکردم که اگه پدر من الان اینجا باشه روم نمی شه حتی سرم رو بالا بگیرم و دختر نگاه کنم چطور می تونم در محضر خدا و جلوی خدا این کارو بکنم و از خودم خجالت می کشیدم و بعداقدام به نگاه نکردن فیلم و عکس هایی که من رو تحریک می کرد (حتی مجاز)و باعث می شد من دست به این کار بزنم کردم و حتی به جایی رسید که دیگه بعضی از فیلم ها و سریال های تلویزیون رو هم نگاه نمی کردم و بعد شروع به خواندن نماز کردم باید بگم که روز هایی که نماز صبحم قضا می شد تا شب کمی می لغزیدم(از لحظ صبر در برابر شیطان) ولی زمین نمی خوردم و طی این مدت(طولانی) یک دو بار هم زمین خوردم(منظور دست به استمنا زدم)ولی دوباره از جام بلند شدم و به راهم ادامه دادم و خودم رو شکست خورده فرض نکردم و نباختم. ولی روز هایی که نماز صبح رو سر وقت می خوندم تا شب رو راحت تر میگذروندم.نماز صبح درسته که دو رکعته و کمه ولی همین دو رکعت در ترک من نقش بسزایی داشت که نماز هایی دیگه به اون اندازه کمکم نمی کردند.

روزی 5 آیه ی قرآن می خوندم البته معنی اونو.چون از عربی اون چیزی نمی فهمیدم معنی اون رو می خوندم و به اون فکر می کردم یعنی فقط رو خوانی نمی کردم بلکه به معنی اون فکر می کردم و تاثیرش روی من از خواندن کل قرآن به عربی بیشتر بود.

از غذام کم کردم نه این که غذا نخورم و زندگی رو به خودم سخت کنم شبا غذا کمتر می خوردم وحتی بعضی روز ناهار نمی خوردم با وجود ناراحتی معده ای که داشتم.

هر وقت ذهنم به دنبال فکر های منحرف می رفت خودم رو با گفتن کلمه ی ((لا اله الا الله)) مشغول می کردم و واقا" از گفتن این جمله لذت می بردم ومی برم.

و کم کم کاملا"ذهنم را از این موضوع روشن کردم که اصلا" استمنا یک کار حیوانی است و حالا فهمیدم که چرا اون رو تشبیه به نکاح با خود کردند و الان وقتی به استمنا فکر می کنم از گذشته ی خودم شرم می کنم و با خودم میگم که من چه ادمی بودم که به این کار دست می زدم و حالا از خدا ممنونم که من رو هدایت و کمک کرد که از یک کار دست بردارم و اینو بدونکه این کار خیلی ساده(با کمک گرفتم از خدا و ذکر یاد او) و ممکن است .می دونی چرا این حرف و می زنم چون من خودم یه آدم خیلی ضعیف النفس بودم و با کمک خدا تونستم اونو ترک کنم پس حتما" شما هم می تونید این کار و ترک کنید.

خلاصه ی مطلب:

1. چشم چرانی نکنیم.    

2. ذکر و یاد خدا رو در تمام لحظات فراموش نکنیم.

3. نماز بخوانیم و بهتره که قضا نباشه و بهتر از اون اول وقته.

4. پرخوری نکنیم و شکمان را پر نکنیم.

5. قرآن بخوانیم به صورتی که متوجه شویم وبه آیات اون فکر کنیم و اونو درک کنیم.

6. درک واقیعت این موضوع که خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر است و از درون و بیرون ما آگاه است .

7. شرم از انجام گناه در محضر خالقمان.

8. درک حیوانی بودن استمنا.    

9    .شرم از خودمان وقتی که به این موضوع فکر می کنیم.

 

 

 


90/10/6::: 10:33 ص
نظر()
  
+